باور کن…
من هم خدایی دارم…
تو دلم را بشکن…
او هوایم را دارد…
روزی یک جایی…
دلت را می شکند…
بازی بدی را شروع کردیم…
من باختم دلمــ را…
تو همچنان دلــ می بری…
چرا که می دانم…
می دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد …
و من …
در برابرشان جز نگریستن چاره ای ندارم
من با نفسهای تو مست میشوم
مرا با شراب چه کار است
من در آغوش تو آرامم
مرا با بهشت چه کار است